سفارش تبلیغ
صبا ویژن
کاش که با هم باشیم
 

دخترم!

دختر ماه و کوچکم ...!

دختر زیبا و دوست داشتنی مادر!

آن روزها که بزرگ شدی ..

جوان شدی و زیبا ...

آن روزها که پیرمرد ها و پیرزن ها حسرت یک روز به جای تو بودن را می خوردند ..

آن روز ها که زیبا و رعنا شده بودی ، آن قدر که با هر بار راه رفتنت در خانه دل مادرت را می بردی ...

آن روزها که دلیل سجده های شکر شبانه ی پدرت شدی ...

حواست باشد مادر!

حواست باشد تو برای که و برای چه به دنیا آمدی ...

حواست به خدای مهربان مهربانت باشد ...

غافل نشو مادر! حتی یک روز این دنیای کوتاه و تمام شدنی را ...

فریب نخور مادر!

حتی یک لحظه از لحظه های زندگی ات را ..

دختر من!

زیبای خوب من !

خدا خودش گفت که همه ی آسمان ها و زمین را برای تو آفریدم و تو را برای خودم ...

عزیزترینم!

خدا خودش گفت من به خاطر تو شیطان را از درگاهم راندم ولی تو به چه آسانی او را دوست خود می گیری ...

دخترم!

دنیا مثل خواب می ماند ...

مبادا خواب را واقعیت فرض کنی ...

مادر مبادا جزو خواب آلودگان این دنیا باشی ... !

آن ها که جز با سیلی بیدار نمی شوند و آن ها که  چشم و گوش و فهمشان از کار افتاده است ...

نازنینم !

خدا گفت هر که مرا دوست دارد اطاعتم کند ...

تو !

بنده ی دوست داشتنی خدا ... !

مگر می شود مهر آن عشق بی انتها در دلت نباشد ...؟

که خدا در دل های کوچکی مثل دل تو خانه دارد...

باورت می شود مادر ؟

عظمت یک جهان در دل توست ...!

دستت را بگذار روی قلبت ...

به صدای تپش قلبت خوب گوش بده ...!

مگر می شود خدای خلاقی مثل او را دوست نداشت ؟

و مگر معشوق چه می خواهد جز سرسپردگی عاشق ... ؟!

سرسپرده باش مادر!

که در این وادی هر که سر و دل و جان سپرده باشد سربلند تر است ...

سربلند باش مادر!

که تو معشوقی و عاشق !

معشوق از  آن جهت که تو را برای خودش آفرید و بعد گفت: و تبارک الله احسن الخالقین ...

و عاشقی از آن جهت که روح و جانت آمیخته با اوست ... با معشوق ...

مهربان مادر !

کسی جز او را سراغ داری که شایسته ی چشم گفتن باشد ؟

کسی را بهتر از او سراغ داری که در تمام لحظه های تنهایی و بی قراری ات یار و همدمت باشد ؟

مادرت روزی خواهد رفت ..

و پدرت ...

و دوستانت...

اما آن کس که می ماند اوست ..

به کسی عاشق شو که جاویدان است ..

که بی انتهاست ...

دخترم!

آن روز ها که بزرگ شدی و زیبا!

یادت باشد که زیباییت را به هر ناکسی نشان ندهی ...

که چشم ها مسمومند و روح ها زخمی ...

مبادا که زخمی ات کنند مادر!

مبادا با پنجه های خون آلودشان خراشی به روح سفیدت بیندازند ...

مادرت هیچ جا امن تر از این چادر در دنیا نداشت ...

هیچ جا ...

چادرت را با افتخار سر کن ...

با افتخار و مطمئن ...

که تنها راه عشق است که مقصدی دارد ...

عاشق باش مادر!

عاشقی کار سختی نیست ...

آن هم عاشق خالق شدن ...

عاشق شو مادر!

و اطاعتش را بکن ...

با تمام وجودت ...

و نترس از خرده گیری خرده گیران ...

و نترس از آن ها که روح زخم خوردشان را در معرض عموم می گذارند ...

و نترس از طعنه و کنایه ی آن ها که به بن بست خورده اند ...

و نترس از حسادت آن ها که در باتلاق زندگیشان هر روز فروتر می روند ...

و نترس از نگاه های بیمار ...

و نترس ...

چون عاشقی ترس ندارد ...

و اطاعت ...

و بندگی ...

امید مادر!

بزرگ که شدی ...

یاد مادرت و حرف هایش باش ...

که مادران مادرانند ...

و دختران تمام عشق و امید و گذشته و آینده ی مادرانشان ...

 

 

 

زیاده قربانت ..

مادر

 

 

 

پینوشت: به بهانه ی خواب آلودگان وطنی ...!

ماهیان تشنه در آب ...

 

 

 

یا زهرا ..!


[ جمعه 93/3/2 ] [ 8:26 عصر ] [ فلفل ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By themzha :.

درباره وبلاگ

موضوعات وب
امکانات وب


بازدید امروز: 44
بازدید دیروز: 235
کل بازدیدها: 395047